مارکس حفاظت از محیط طبیعی را یکی از وظایف اساسی سوسیالیسم میدانست، او در مخالفت با منطق کشاورزی سرمایهداری که مبتنی بر بهرهبرداری بیرحمانه از خاک است، منطق سوسیالیستی سراسر متفاوتی پیش مینهد بر پایه «رفتاری آگاهانه و عقلانی با زمین به عنوان دارایی دائمی جمعی»، رفتاری که زمین را نه به شکل منبعی لایزال برای سودورزی کوتاهمدت که به صورت شرایطی سلبناشدنی از بشر برای زیست و بازتولید نسلهای متوالی در نظر میگیرد.


شکاف سوختوسازیالبته در چند نوشته دیگر و به ویژه بخشهای مرتبط با کشاورزی در سه جلد کتاب «سرمایه»، میتوان از طریق نقد رادیکال پیامدهای فاجعهبار تولیدگرایی سرمایهداری به مولفههای اصلی رویکردی حقیقتا اکولوژیکی رسید. همانگونه که جان بلامی فاستر در کتاب «اکولوژی مارکس، ماتریالیسم و طبیعت» [ترجمه فارسی: اکبر معصومبیگی، نشر دیگر]، به فراست نشان داده در نوشتههای مارکس میتوان نظریهای درباره شکاف سوختوسازی میان جوامع انسانی و طبیعت به عنوان پیامد منطق مخرب سرمایه یافت. اصطلاح شکاف سوختوسازی، که ناظر است به شکست مبادله مادی مابین بشر و طبیعت، برای مثال در فصل ۴۷ جلد سوم سرمایه تحت عنوان «پیدایش رانت ارضی سرمایهدارانه» به این شرح ظاهر میشود:





