تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۰
کد مطلب : 78736
گیاه‌خواری نوعی ایدئولوژی یا مرام عقیدتی نیست. انتخابی است سنجیده برای کاهش خشونت پیرامون خود و احترام به طبیعت و حقوق زندگان دیگر. به همین سبب، سعی نمی‌کنم به هر قمیتی از آن دفاع کنم.
گیاه‌خواری و کاهش خشونت
 عموما یکی از اولین سوالاتی که فرد گیاهخوار با آن مواجه میشود، این است که "چرا گیاهخوار شدی؟" این سوال مبتنی بر این پیش فرض است که گیاهخوار کاری خلاف "طبیعت"، خلاف "عقلانیت"، خلاف "غریزه طبیعی" انسان و خلاصه خلاف هر آن چیزی که بدیهی و مسلم پنداشته می شود ، رفتار کرده است. "چرا این رفتار را انجام دادی؟" بیشتر از آنکه پرسش باشد، قضاوت است. از کسی که روی دوپا راه نمی رود، دروغ نمی گوید، آدم نمی کشد، غیرهمجنس گراست و...هیچ وقت پرسیده نمیشود که چرا چنین کردی؟ دلیل آن هم طبیعی و اخلاقی پنداشتن همه این کارهاست. اما در این یادداشت نویسنده سعی دارد نوک پیکان پرسش را به سوی سوال کننده برگرداند و بپرسید "سوال درست این نیست که من چرا گیاهخوارم، بلکه باید بپرسم تو چرا گوشت خوار" هستی؟!" 
 درباره ادله اخلاقی گیاهخواری تا کنون از فلاسفه بزرگ اخلاق ایرانی و غیر ایرانی همچون آرش نراقی، گری فرانسیون، تام ریگان، پیستر سینگر و.. در ادامه مطالب مفصل تر و کامل تری را قرارداده ایم.

گیاه خواری

گیاه‌خواری نوعی ایدئولوژی یا مرام عقیدتی نیست. انتخابی است سنجیده برای کاهش خشونت پیرامون خود و احترام به طبیعت و حقوق زندگان دیگر. به همین سبب، سعی نمی‌کنم به هر قمیتی از آن دفاع کنم.  دوست خوبم آقای علیرضا صالحی، که سرش برای دردسر درست کردن درد می‌کند، با اشاره به نوشته‌ای پای مرا به وسط کشید و از سوی دیگران هل من مبارز طلبید. مدعای این نوشته آن بود که از دست گیاه‌خواران خون می‌چکد؛ روی آوردن به گیاه‌خواری مایه مرگ تعداد بیشتری از حیوانات از جمله موشها می‌شود؛ و این تحقیق مبتنی بر کاری است که در استرالیا صورت گرفته است. در این جا بی‌آنکه قصد تشکیک در مدعا و مستندات آن نوشته را داشته باشم، تنها نه نکته را روشن می‌کنم که معتقدم برای فهم بهتر بحث گیاه‌خواری مفید باشد.

یک. ما در جامعه‌ای زاده می‌شویم که به دلایل متعدد گوشخوار است. در نتیجه تصور اولیه ما بر آن است که این کار طبیعی است و نیازمند دلیل نیست و این حریف است که باید برای نقد گوشت‌خواری یا دفاع از گیاه‌خواری دلیل بیاورد. حال آن که چنین نیست.

  دو. با فرض آن که گیاه‌خواری هم به مرگ حیوانات منتهی می‌شود، واقع آن است که گوشتخواران از سر ترحم به آن حیوانات نیست که حیوانات دیگر را می‌کشند. یعنی چنین نیست که برای نجات موشهایی که ممکن است در برنج‌زارها کشته شوند،  گوسفندان، گوساله‌ها، و مرغ‌ها را می‌کشند. بلکه این حیوانات را می‌کشند چون دوست دارند، لذت می‌برند، بدانها عادت دارند، یا فکر می‌کنند برای سلامتی بدنشان لازم است.

سه. کسانی که صرفاً به دلایل اخلاقی به گیاه‌خواری روی می‌آورند، معمولاً دو هدف اصلی دارند یکی رعایت حقوق حیوانات و کاهش خشونت است و  دیگری حفظ محیط زیست. در واقع آنان نه از سر عادت بلکه بر اثر تأمل و اندیشه به انتخابی می‌رسند که به شکل پرهیز از کشتن حیوانات خود را نشان می‌دهد.

 چهار. ممکن است، گفتم ممکن است نه آن که چنین است، روی آوردن به گیاه‌خواری، ناخواسته مایه مرگ حیوانات دیگری شود. مثلاً کسی که دیگر مرغ نمی‌خورد و از گندم و برنج استفاده می‌کند، باعث مرگ ناخواسته برخی حشرات گردد. این جا است که باید میان کشتن حیوانات و اقداماتی که ناخواسته به مرگ حیوانات منجر می‌شود تفاوت گذاشت. منطقاً میان کشتن یک موجود زنده و بی‌توجهی به او یا اقداماتی که ناخواسته به مرگ او یا تسریع مرگ او می‌انجامد باید تفاوت گذاشت و معمولاً در فلسفه اخلاق به‌خوبی از آن بحث می‌شود. برای مثال، پزشکی که برای کاهش درد بیمار خود به او مرفین تزریق می‌کند، به بهای کاهش درد او، مرگش را تسریع کرده است. همچنین شیمی‌درمانی عوارض سختی دارد. توجیه چنین اعمالی آن است که هدف فاعل نه کشتن بلکه نجات از مرگ بوده است و عوارض جانبی را نباید به پای فاعل گذاشت.

پنج. با فرض آن که ما در مرگ آن حیوانات مزارع که در سمپاشی و مانند آن کشته می‌شوند، مقصر باشیم، از این جهت تفاوتی میان گوشت‌خواران و گیاه‌خواران نیست. فرض کنید کسی چلو کباب می‌خورد. وی با استفاده از گوشت مستقیماً گوسفندی را کشته است یا خواستار کشته شدن آن شده است. همچنین با خوردن برنج، مایه مرگ حشرات و جوندگان متعددی شده است. حال اگر وی تصمیم گرفت دست به گیاه‌خواری بزند، چنین نیست که موجودات تازه‌ای را بکشد. برعکس با اقدام خود مایه کاهش خشونت شده است. بدین ترتیب، اگر هم گیاه‌خواری باز با مرگ حیوانات همراه باشد، دست کم میزان آن را کاهش داده است.

شش. میان کشتن حیواناتی که به ما آسیب نمی‌رسانند و هدفمان صرفاً کشتن و لذت بردن از گوشتشان است، با کشتن حیوانات به قصد دفاع از خود یا مزارع خود فرقی است اساسی. لذا کشتن یک گوسفند به قصد لذت سنگین تر از کشتن صدها حشره و جونده برای دفع آفات است.

مزایای گیاه خواری

هفت. اصولاً و منطقاً گوشت‌خواری ملازم با کشتن حیوانات است. حال آن که گیاه‌خواری چنین نیست. لذا اگر هم در سیستم کشاورزی خاصی چنین اتفاقی بیفتد از عوارض ناخواسته آن است و می‌توان، و باید، کاری کرد که از مرگ حیوانات پیشگیری کرد یا میزان آن را کاهش داد.

هشت. شهود اخلاقی ما به‌خوبی نشان می‌دهد که گوشت‌خواری یعنی کشتن حیوانات، اما گیاه‌خواری چنین نیست. البته شهود اخلاقی به تنهایی دلیلی برای اثبات مدعا نیست ولی می‌تواند نقطه عزیمت خوبی برای تأمل در این زمینه باشد. من پیش از انتخاب گیاه‌خواری مانند غالب مردم گوشتخوار بودم و کاملاً برایم آشکار است که از وقتی که به‌جد گیاه‌خوار شدم می‌توانم ادعا کنم که مانع مرگ تعدادی، هرچند اندک، مرغ و گوسفند شده‌ام. در عین حال، شیوه تغذیه ای که در پیش گرفته ام بیش از گذشته باعث مرگ حیوانات دیگر نشده است.

نه. سرانجام آن که هدف کاهش خشونت در طبیعت و رعایت حقوق زندگان دیگر است. به همین سبب به نظر می‌رسد که گیاه‌خواری بر گوشت‌خواری، به شکل مدرن آن، مرجح باشد. حال اگر دلایلی به دست آمد که نشان داد این سنخ گیاه‌خواری نیز خشونت آمیز است، راه حل بازگشت به گوشت‌خواری و کشتن نظام‌مند حیوانات، با توضیحی در مقاله «دو استدلال اخلاقی بر ضد مصرف گوشت صنعتی» آورده‌ام نیست، بلکه اصلاح سبک گیاه‌خواری و توجه به پیامدهای رفتار ما در طبیعت است./ ساحت زیست

 

 

https://zistonline.com/vdcai0n0.49nae15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما