تاریخ انتشار :شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۰
کد مطلب : 79941
گروه آب و رشد سبز تقدیم می کند:

چکیده‌ای از تاریخِ برنامه‌ریزیِ توسعه در ایران: بخش اوّل

 دوره‌ی نخست: پهلویِ اوّل
زیست آنلاین: منظور از توسعه، برنامه‌ ریزی زمان ‌مند (کوتاه مدت، میان مدت، درازمدت) و مجموعه فعالیت هایی است که به واسطه‌ی حمایت دولت و اجماعِ نظرات کارشناسانه و همکاریِ نهادهای صنفی ممکن می ‌شود و هدف از آن افزایش رشد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، صادرات، درآمدِ سرانه، و کاهشِ تورم، نرخ بی‌کاری، بی ‌سوادی و ... طیِ مدّتی معیّن و پیش ‌بینی‌شده است.
چکیده‌ای از تاریخِ برنامه‌ریزیِ توسعه در ایران: بخش اوّل
به گزارش زیست آنلاین: طبقِ این تعریف می‌توان سه دوره‌ی مشخص برای برنامه‌ ریزیِ توسعه در ایران تعریف کرد: 

سه دوره‌ی مشخص برای برنامه‌ ریزیِ توسعه در ایران-    دوره‌ی نخست: دورانِ حکومت پهلویِ اول (۱۳۲۰-۱۳۰۵)
-    دوره‌ی دوم: دورانِ حکومتِ پهلویِ دوّم (۱۳۵۷-۱۳۲۷)
-    دوره‌ی سوم: دورانِ جمهوریِ اسلامی (تا کنون -۱۳۵۷)در یادداشتِ پیشِ رو کوتاه از دستاورد و کم و کیفِ دوره‌ی نخست، خواهیم گفت و بحث درباره‌ی دوره‌های دوم و سوم را در یادداشت ‌هایی جداگانه ادامه خواهیم داد. خواننده‌ی منصف آگاه است که تاریخ توسعه بحث چنان گسترده ‌ایست که برای ادا کردن حق مطلب در خصوص آن لازم است قالبی بارها مبسوط ‌تر از مقاله‌ی حاضر اختیار شود. با این همه، در این‌ جا می‌کوشیم به ذکر نکات اساسی و کلّی بسنده کنیم و بُرش‌ها و فرازهایی از تاریخِ توسعه را پیشِ چشم قرار دهیم. 
در آغاز باید یادآوری کرد که هر چند دوره‌بندیِ حاضر از زمانِ رضاشاه آغاز می‌شود امّا بدیهی است که در ادوار و دهه‌ های پیش ‌تر، کوشش ‌هایی پراکنده اما تأثیرگذار و قابلِ توجه وجود دارد که در نتیجه‌ی آن‌ ها تفکّر توسعه در گذرِ زمان نضج گرفته و میانِ اقشارِ مختلفِ جامعه گسترش یافته است. برای نمونه می‌توان از لابه‌لای گفته‌ های عباس میرزا و شکوه‌ های او از عقب ‌ماندگیِ ایرانیان، به روشنی به وجود اندیشه‌ی انقلابی و دغدغه‌ی اصلاح، خردگرایی و توسعه نزدِ وی پی برد.
 گام‌ های بلند پروازانه ‌تر را امّا قائم مقام فراهانی و امیرکبیر برداشتند؛ اولی با اقداماتی اساسی نظیرِ راه‌اندازیِ صنایع و معادن، آموزش و ترویج و اعزامِ دانشجو به خارج، اصلاحِ وضعیّتِ مالیات و تجارت، و دوّمی با ایجاد امنیّت در راه‎‌ ها، مبارزه با فسادِ دربار و رشوه ‌خواری، بسامان نمودنِ ارتش، رسیدگی به امورِ مالیاتیِ کشور، تأسیس دارالفنون و ... . اما نه روس و انگلیس دلِ خوشی از این اقدامات داشتند و نه رجالِ فاسد و متملّقِ دربار و آن‌هایی که منافعشان در بی قانونی و بی ‌نظمی‌ است. مخالفان در براندازیِ مصلحانی چون قائم مقام و امیرکبیر با یکدیگر همسو شدند و سرِ هر دو را بر باد دادند.
 با این همه تفکّرِ فرهنگ‌ سازی، خردمداری، مبارزه با عقب‌ ماندگی و جهل و خرافاتِ شکل گرفته و ناخشنودیِ دیرپای عوام از بی‌دادگری حکومتِ خودکامه نیز به گونه‌ای چشمگیر تشدید شده بود. آشنایی با جهانِ مترقّی فرنگ، ایرانیان را با مفاهیمی چون توسعه، قانون و عدالت آشنا کرد و بذرِ عدالت‌ خواهی و لزومِ تحوّل و برپاییِ حکومتِ قانون را در دلِ آن‌ها کاشت. آن‌ها متوجه شدند که می‌توان «رعیّت» نبود، «شهروند» بود. دانستند که با وجودِ قانون و حقوق اجتماعی می‌توان برای توسعه و پیشرفتِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ کشور تصمیم گرفت و در این پیشرفت سهیم بود. نتیجه‌ی این بیداریِ اجتماعی انقلابِ مشروطه و امضا شدنِ فرمانِ مشروطیّت توسّطِ مظفرالدین شاه بود تا «آزادی و حقوقِ شهروند»، «قانون ‌مندی» و «تجدد طلبی» به سه رُکنِ اصلیِ انقلاب و خواست‌های اولیه‌ی انقلابیون بدل شود. در چنین شرایطی، پس از پایان گرفتن دوره‌ی قاجار، توسعه در ایران امری ضروری، حیاتی و حتمی به نظر می‌رسید. 

دوره‌ی نخست: دورانِ حکومت پهلویِ اول (۱۳۲۰-۱۳۰۵)پیش از سال ۱۳۰۰ در پایتختِ ایران نه خبری از شهرداری بود، نه ثبت اسناد و املاک. مردم حتّی شناسنامه نداشتند. لوله ‌کشی و آسفالت وجود نداشت و راه‌های خاکیِ بینِ شهری فاقد امنیت بودند. حوض‌ها و آب ‌انبارها با آبِ آلوده و آکنده از باکتریِ جوی ‌ها پُر می‌شدند تا منبعی باشند برای آشامیدن، شست‌وشو، مستراح و حمام. ارتشی در کار نبود، و خزانه‌ی خالی، دولت را وامی‌داشت برای پرداخت مستمریِ کارکنان‌اش دست به دامانِ کمپانیِ نفتِ ایران و انگلیس شود و مساعده طلب کند. در غیابِ دادگستری ــ در شکلِ مدرن و اروپایی‌اش ــ دعواها در محضرِ علمای شرع حل و فصل می‌شد که این مسأله خود بهانه‌ای دستِ اجنبی‌ها داد تا کاپیتولاسیون را به ایرانیان تحمیل کنند. رضا شاه در چنین شرایطی بر سرِ کار آمد و توانست با قدرت و اراده‌ای مستبدانه، به بسیاری از ضروت ‌های عیان و نیازهای بی‌شمار و مبرهنِ جامعه پاسخ دهد. این اراده که در دورانِ بی‌ثبات و متلاطمِ اغتشاشاتِ داخلی پس از انقلابِ مشروطه، توانسته بود شورشیان و تجزیه ‌‌طلبان را سرکوب و مرزها را حفظ و تثبیت کند، در ادامه دست به کارِ توسعه‌ی ساختاریِ فرهنگی و اقتصادی، سیاسی، دفاعی و تمامیت ارضی کشور شد. وی که از همان آغازِ سلطنت عزمِ توسعه داشت، دولت را با گرته ‌برداری از شیوه‌های فرنگی سامان داد تا شرایط را برای آبادانیِ هر چه بیش‌تر مهیّا نماید و تمامیِ ارکانِ جامعه را ــ در قیاس با دورانِ راکد و درجازده‌ی قاجار ــ  دگرگون سازد. به ارتش، ژاندارمری، نیروی دریایی و شهربانی سر و سامان داد و با ایجادِ نیروی هوایی، امنیّت عمومی را ارتقاء بخشید. علاوه بر تأسیسِ دبیرستانِ نظامی، دانشکده‌ی افسری و اعزامِ دانشجوی نظامی برای تحصیل در خارج از کشور، دانشگاهِ تهران را نیز ایجاد کرد. اداره‌ی ثبت و املاک، اداره‌ی آمار و ثبتِ احوال، دفاترِ رسمی، دفاترِ ازدواج و طلاق و دادگستری همه به فرمانِ او به وجود آمدند. صدورِ شناسنامه برای عموم اجباری شد، ساختارِ اداری و امورِ مالیاتی مورد بازنگری قرار گرفت و قوانینِ کیفری، مدنی و نظام وظیفه تدوین شدند. احداثِ راه‌آهنِ سراسری و راه‌های شوسه‌ی بین شهری و ایجادِ صنایعِ گوناگون ــ از جمله فولاد و سیمان ــ در دورانِ پهلوی اول اتفاق افتاد و در حالی که پیش از رضا شاه بانکِ ایرانی وجود نداشت تا پایان سلطنت وی چهار بانک شامل سپه (برای سامان دادن به مسایلِ مالی ارتش)، ملی، رهنی و کشاورزی به وجود آمدند و اسکناس‌های ایرانی ــ که پیش تر در انگلستان چاپ می شدند ــ برای نخستین بار توسّط بانک ملی چاپ گردید. در کلیه‌ی مراوداتِ تجاری، سیستمِ متریک جایگزینِ اوزان قدیمی (چارک، خروار، ...) شد. حکومت تمهیداتی موثّر برای جمع‌آوری زباله‌های شهری و توسعه‌ی معابر و درختکاری در نظر گرفت، بر حضورِ زنان در جامعه و لزومِ اشتغال آن‌ها تآکید و حقوق‌ اجتماعی‌شان را تأمین کرد و سنّ قانونیِ ازدواج‌ را نیز برای آن‌ها از ۹ به ۱۳ تغییر داد. 
در نتیجه‌ی چنین اقداماتی در جامعه‌ی ایران طبقات و اقشاری جدید با تخصّص و حرفه‌ی متمایز به وجود آمد و تولیدِ ناخالص ملّی طی نزدیک به ۱۵ سال ۲ برابر شد. مجموعه‌‎ی این‌ها بیانگرِ این است که رضا شاه به رغمِ حکومتِ خودکامه و روش‌های پلیسی‌اش‌ توانست توسعه‌ی فیزیکیِ ایران را طی مدت زمانی کوتاه به شدّت تسریع نماید. اما نباید از یاد برد که توسعه تنها در وجه عینی و ــ اصطلاحاً ــ سخت ‌افزاری خلاصه نمی‌شود و برای دستیابی به شرایط دلخواه ضروری‌ست توسعه‌ی ذهنی نیز مدّ نظر قرار گیرد. به باور برخی، رضا خان به توسعه‌ی ذهنی چندان پایبند نبود. به زبانِ ساده مشکل آن‌جا بود که وی می‌خواست ایران را با روشی پیشامدرن، یعنی توسّل به ضرب و زور، متجدّد سازد! این گروه معتقدند تجدّدِ رضاشاهی تجدّدی قشری بود. چنانچه شاخ و برگ‌های آن جامعه‌ی نونوار شده را کنار می‌زدی با همان تنه‌ی سختِ پیشین مواجه می‌شدی. سویه‌های تاریکِ کارنامه‌ی رضا شاه در سرکوبِ روشنفکری و دشمنی با روحانیّت بود و اقداماتی چون کشف حجاب و دور ریختنِ مظاهر زندگیِ سنّتی و بخشی از میراث فرهنگی (مثلاً مجالسِ تعزیه)؛ با این استدلال که این یادگارانِ معیشتِ سنّتی، نشانِ عقب ‌ماندگی‌اند و باید از صحنه‌ محو شوند! تاریخ سروده‌ی دردآورِ فرخی یزدی ــ"شاعری که دهانش در روزگار قاجار دوخته شد و در زندانِ پهلوی جان داد " ــ را از یاد نخواهد برد: «آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم از برای آزادی/ تا مگر به دست آرم دامن وصالش را/ می‌دوم به پای سر در قفای آزادی/ با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز/ حمله می‌کند دایم بر بنای آزادی .....».

سازمانِ برنامه؛ رایزنی‌های اولیهآن‌چه در دوره‌ی نخستِ توسعه محقّق شد صرفاً با اتّکا به خواستِ فردی و توانِ دیکتاتوریِ رضا شاه صورت گرفت و نه بر پایه‌ی برنامه ‌ریزی در معنای علمی و زمان ‌مند، آن‌گونه که امروز می‌شناسیم. در واقع تفکّرِ برنامه ریزی برای اجرای طرح‎‌ های عمرانی و توجه به توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی، ۲ سال پیش از به سلطنت رسیدن رضا شاه با تشکیلِ «کمیسیون اقتصادیات» در مجلس شورای ملّی به صورتِ جدّی و رسمی مطرح شده بود اما بی‌نتیجه مانده بود. ۱۴ سال بعد از آن ابوالحسن ابتهاج ایده‌ی «نقشه‌ی راه» را مطرح کرد و تا زمانِ تأسیس سازمان برنامه در سال ۱۳۲۷، طیِ تلاشی مستمر ترویجِ تفکّر برنامه ‌ریزی را پی گرفت و آن را به سرانجام رساند. ابتهاج که معتقد بود توسعه‌ی موزونِ کشور مستلزم استفاده از «نقشه‌ی اقتصادی» است در زمان سلطنت رضا شاه طی ۲ مرحله موضوعِ برنامه ریزی را مطرح می‌کند و هر چند موفق می‌‍شود در فروردین ۱۳۱۶ اساس‌نامه‌ی «شورای اقتصادی» را به تصویب برساند اما در نهایت تلاش ‌های وی ــ بیش‌تر به دلیلِ کارشکنی ‌ها و مخالفت‌ های وزاری مالیه‌ی بی‌اعتقاد به فرایندِ برنامه ‌ریزی ــ شکست می‌خورد و نیمه‌کاره می‌ماند. پس از حوادثِ شهریور ۲۰، یعنی انهدامِ ارتش ایران، تبعید رضاشاه و اشغالِ ایران توسّط متفقین، چندین سال بحرانِ اقتصادی و قحطی مجالی برای فعالیّت‌های توسعه و اندیشه‌ی برنامه ‌ریزی باقی نگذاشت.
در یادداشت‌ های بعدی خواهیم دید که با تأسیس سازمانِ برنامه، فرایند توسعه وارد مرحله‌ای تازه می‌شود./تهیه و تدوین: گروه آب و رشد سبز

 برای مطالعه یادداشت دوم «چکیده‌ای از تاریخِ توسعه» روند توسعه در دوران پهلوی دوم، اینجا کلیک کنید.منابع:
فیروز توفیق، برنامه‌ریزی در ایران و چشم‌آنداز آینده‌ی آن، موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی، ۱۳۹۳.
احمد آل یاسین، تاریخچه‌ی برنامه‌ریزی توسعه، جامعه‌ی مهندسین مشاور، ۱۳۹۲.
مسعود نیلی و محسن کریمی، برنامه‌ریزی در ایران (۱۳۵۶-۱۳۱۶)، نشر نی، ۱۳۹۶.

https://zistonline.com/vdcjvhea.uqehxzsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما