تاریخ انتشار :سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۱۶
کد مطلب : 68416
اقتصاد سبز در هر سرزمینی به سراغ محدودترین منابع آن سرزمین برای چرخاندن ریل اقتصاد به سمتی که با بیشترین بهره‌وری، بالاترین ارزش افزوده را در اقتصاد از آن نهاده تولید کند، می‌رود. منابع آب از منابع محدود و در بیشتر مناطق ایران کمیاب بوده و درنتیجه تاکید اقتصاد سبز در ایران بر کم کردن وابستگی اقتصاد به منابع آب باید باشد. این مهم تنها در سایه توجه به ظرفیت‌های فرهنگی و تاریخی سرزمین ایران و استفاده از مزیت‌های نسبی کشور در حوزه فرهنگ و تاریخ امکان‌پذیر است.
یادگیری اجتماعی کلید راه تحقق توسعه‌ کم آب بر
کارشناسان اقتصاد و توسعه بر این باورند که ایران از مرحله آسان توسعه گذر کرده و به مرحله سخت و پیچیده توسعه رسیده‌ است. در این مرحله با مسائلی روبرو هستیم که پاسخ و راه حل از پیش آماده ندارند، و قابل تقلید و اقتباس صرف از کشورهای توسعه یافته نیستند. مرحله‌ای که با انسان و جامعه ایرانی و پیچیدگی‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی آن پیوند دارد. بنابراین، بدون شناخت جامعه، فرهنگ و تاریخ ایران و تشخیص مسیر گشایشی بر پایه ظرفیت‌ها و محدودیت‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، تحقق توسعه در ایران بسیار مشکل و شاید ناممکن باشد. از این رو، مفاهیم نوبنیاد برگرفته از دنیای غرب، چون اقتصاد سبز، نیاز به فهمیده شدن در بافتار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تاریخی ایران و انتخاب چارچوب توسعه‌ای که با سرزمین و اقلیم ایران سازگار باشد، دارد. اقتصاد سبز در هر سرزمینی به سراغ محدودترین منابع آن سرزمین برای چرخاندن ریل اقتصاد به سمتی که با بیشترین بهره‌وری، بالاترین ارزش افزوده را در اقتصاد از آن نهاده تولید کند، می‌رود. منابع آب از منابع محدود و در بیشتر مناطق ایران کمیاب بوده و درنتیجه تاکید اقتصاد سبز در ایران بر کم کردن وابستگی اقتصاد به منابع آب باید باشد. این مهم تنها در سایه توجه به ظرفیت‌های فرهنگی و تاریخی سرزمین ایران و استفاده از مزیت‌های نسبی کشور در حوزه فرهنگ و تاریخ امکان‌پذیر است. از این رو، سایت زیست‌آنلاین با مهندس انوش نوری اسفندیاری، پژوهشگر حکمرانی آب و عضو شورای راهبردی اندیشکده تدبیر آب ایران به گفت و گو پیرامون جنبه های فرهنگی و اجتماعی آب نشسته است. علاقه مندان در ادامه این گفت و گو را می خوانید.

دلایل قوت‌گرفتن رویکرد فرهنگی به آب چیست؟ ویژگی‌ها و الزامات این رویکرد چیست؟ نقطه‌ی آغاز عملیاتی‌کردن این نگاه فرهنگی چه می‌تواند باشد؟
این موضوع، به کیفیت توسعه‌ی کشور برمی‌گردد که براساس نیازها و امکانات جامعه نبوده و از نظر فرهنگی صرفاً حالت تقلیدی و نگاه به بیرون داشته است. مشارکت مردم و همراهی آنان مستقیم وملموس نبوده و توسعه از بالا به پایین انجام شده، که البته پیامدهایی نیز داشته است. از جمله‌ی این پیامدها می‌توان به شکل نگرفتن فهم مشترک از مسایل و موضوعات و شکاف وچندتکه‌شدن جامعه در فرایند توسعه اشاره کرد. این شرایط بر وضعیتی که ما در مورد استفاده از منابع طبیعی و مخصوصاً آب داریم نیز تاثیر گذاشته است. این است که نمی‌توانیم خود را با محدودیت‌های منابع طبیعی سازگار کنیم و توسعه‌ای داشته باشیم که به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بتواند اقدامات فرهنگی را در سطوح مختلف پی ریزی کند وبطوردرون زا مشکلات را حل کند. با حالتی روبه‌رو هستیم که دولت مستقل از جامعه و بهره‌وران، تصمیماتی می‌گیرد و زمانی که به مشکل برمی‌خورد مردم فکر می‌کنند خود دولت باید مشکل را به‌تنهایی حل کند. حتی مقاومت وجوددارد و سعی می‌شود قواعد رعایت نشود. مثل برخورد با قوانین راهنمایی‌و‌رانندگی. در واقع مردم فکر می‌کنند مقررات یک چیز تحمیلی است وبا وجود نظارت پلیس سعی می‌کنند به‌نحوی قوانین را دور بزنند. نقطه شروع، گفت و گو و ایجاد فهم مشترک از مسایل و راه حل ها است. این گفت و گو باید در شرایط برابر و دوجانبه باشد. از تبلیغ  و تحمیل و یک جانبه نگری و دنبال مقصر بودن بری باشد. ازادب و آداب گفت و گو دور نشود.


یعنی ما دچار یک بحران اجتماعی شده‌ایم که نشئت گرفته از تقلیدمان از مدل مدیریت اجتماعی و اقتصادی غرب است؟
بله، به دلیل بی توجهی به خصوصیات اجتماعی و فرهنگی ومشارکت ‌نکردن مردم و راه‌حل‌های از بالابه‌پایین مسئولان. و از طرفی هم تکنوکرات ها مردم را نادیده می گیرند ومردم راه‌حل‌های ارائه‌شده از سوی دولت را قبول ندارند. کشاورزان و روستاییان ما دانش کشاورزی امروز را قبول ندارند و با کارگزاران دولتی  هم به‌صورت گزینشی همکاری می‌کنند و فاصله‌ای میان‌شان وجود دارد.


نگاه از بالا ‌‌به ‌پایین به سیاست‌های کلان کشور مثل «خودکفایی در کشاورزی» مربوط می‌شود. درست است؟
بله، به‌درستی اشاره کردید. نگاه‌ از ‌بالا‌به‌پایین وجود دارد، فرآیند هم از ‌بالا‌به‌پایین است. مشکل هم دوطرفه است و هیچ‌طرف آن‌ یکی را قبول ندارد. به‌طورکلی  روند توسعه‌ی ما بی‌پایه، بدون‌ پشتوانه و صرفاً براساس پولی است که دولت در کارهای عمرانی خرج می‌کند و هیچ تفکری نمی‌شود که آیا این پول می‌تواند بازگشت داشته باشد؟ می‌تواند تولید ثروت کند یا نه؟ مشکل تعارض رشد اقتصادی و پایداری منابع طبیعی مشکل پیچیده‌ای است. پیچیدگی‌اش هم آنجاست که باید هدف‌ها متنوع‌تر باشد و تصمیمات با دوراندیشی و با دیدن افقی فراتر از رشد اقتصادی،اتخاذ شود. ما در حال از بین‌بردن منابع طبیعی‌مان هستیم، درحالی‌که رشد اقتصادی هم نداریم. حتی اگر مشکل رشد اقتصادی را هم حل کنیم، وقتی بحث دوراندیشی در مورد مسائل پایداری محیط‌زیست و اکوسیستم‌ها به‌میان می‌آید، طبیعتاً با مشکلی مواجه هستیم که بایددر کوتاه مدت و میان مدت هزینه‌ای بدهیم که بتوانیم پایداری را به دست‌ آوریم. مسئله توجیه پرداخت این هزینه و شکل پایداری به فرایند توسعه‌ دادن کار سخت‌تری است  که به همگامی و پشتوانه فرهنگی نیازدارد.


پیشتر اشاره کردید مشکلات از جایی شروع شد که با تصمیمات ازبالا‌به‌پایین دست به توسعه زدیم. آیا باید همچنان مشکلات را از مسیر بالا حل کرد و مربوط به حوزه‌ی اقتصاد سیاسی است؟ یا اینکه باید از اجتماع شروع کرد؟
اینجا موضوع پیچیده می‌شود. وقتی بخواهیم از بالا مشکل را حل کنیم، چون کار سخت و پیچیده‌ای هست، آن عزم و انگیزه‌ی لازم برای در دست گرفتن کارهای سخت و پیچیده  وجود ندارد و اگر بخواهیم از پایین شروع کنیم، امکان پیشرفت بدون پشتیبانی از سوی بالا بسیار کم است. بلکه باید این دو توامان باشد. اینجا مسئله این است که به چه شکلی این زمینه تعامل فراهم شود؟ اول اینکه این مسئله، مسئله‌ی زمان‌بری است. مثلاً درمورد مسئله‌ی اقتصاد سبز، جوامع صنعتی از حدود ۱۹۷۰ این روند را شروع کرده تا اینکه در اواسط دهه ۲۰۱۰ توانسته این موضوع را فرموله کند و برای آن مکانیسم‌های عملیاتی درخوری ارائه دهد. در مورد توسعه‌ی جامعه‌ی شهری هم در جوامع صنعتی حدود ۱۵۰ سال طول کشید تا شهر به مفهوم جدید توسعه پیدا کرد و شهرنشینی غالب شد. در کشورهای درحال‌توسعه این فرآیند در طول ۳۰ سال انجام شد. خوب طبیعی است وقتی این پروسه ناقص انجام شود، آن بلوغ و پختگی لازم را نخواهد داشت. الان مسئله‌ی پیش‌روی ما این است که ما چگونه می‌خواهیم این فرآیند توسعه را طی کنیم؟ این فرآیند یک فرآیند یادگیری اجتماعی و یک (Co-evolutionary) است. در درجه‌ی اول باید موضوع توسعه یک موضوع اجتماعی شود و از این حالت تخصصی و فنی دربیاید و در وهله‌ی دوم، فرآیند یادگیری اجتماعی تحقق پیدا کند. یعنی همه‌با‌هم موضوعات را بفهمیم، مفاهیم و ارزش‌های مشترک شکل بگیرند و سرمایه‌ی اجتماعی به‌وجود بیاید و بتوانیم حلقه‌های یادگیری را یکی پس از دیگری از سر بگذرانیم و از مرزها وچارچوب های موجود فراتر برویم .


ابزار‌های یادگیری اجتماعی چیست؟
وظایف سازمان‌های مردم‌نهاد در این مسئله و مخصوصاً در شروع کار بسیار گسترده است. اگر سه مکانیسم را در مورد یادگیری اجتماعی در نظر بگیریم ، اولی بخشنامه، دستورالعمل و به‌صورت سلسله‌ مراتبی است، دومی استفاده از مکانیسم‌های بازار و سومی همکاری‌های داوطلبانه و غیربروکراتیک است. نقش اصلی بر عهده سومین سازوکار است. بهترین نقش‌آفرینان این جنبه‌ی غیربروکراتیک، نهادهای مردمی و اجتماعی هستند. اما این به این معنی نیست که نقش دولت باید کمرنگ شود. دولت کماکان مسئولیت وقش محوری دارد. اما به شرط پذیرش و انجام تغییر و تحول اساسی  در نظام سیاسی-اداری خود.


شما ظرفیت سازمان‌های مردم‌نهاد و قدرتشان در این‌ حلقه‌ی یادگیری را چطور می‌بینید؟
متاسفانه بسیار کم. منظورم به لحاظ کیفی است. پرهیز از جریان های منفعت طلبانه، جنجالی و بیفایده می تواند سرعت افزایش توان و استفاده بهتر از ظرفیت ها را بالاببرد.


فکر می‌کنید چگونه می‌توان قدرت بیشتری به سازمان‌های مردم‌نهاد داد؟
برمی‌گردیم به بحث هم‌تحولی. این موضوع باید به‌صورت آهسته و تدریجی دگرگون شود. مشکلات در درجه بالایی است و جایی که دولت مستاصل می‌شود باید از فرصت استفاده کرد و به‌عنوان یک سازمان مردم‌نهاد نقش‌آفرینی کرد. مثلا درحال‌حاضر دولت در مورد آب‌های زیرزمینی به این نقطه رسیده است و در بسیاری جاها حاضر است قدرت خود را به جامعه‌ی محلی تفویض کند. اما جامعه‌ی محلی اطمینان و سازمان‌یافتگی لازم برای قبول این مسئولیت را ندارد. باید جامعه‌ی محلی را آموزش داد تا این ظرفیت اجتماعی ایجاد شود.


به‌ نظر شما در موضوعی مثل کم‌آبی، تعطیل‌کردن صنایع پرآب‌بر در مناطق کم‌آب و روستایی می‌تواند مفید باشد؟
باید طرح و برنامه بدیل وجایگزین و جامع و فراگیر داشت و آن را در گزینه های مختلف با تفاهم ، بصورت مدیریت استراتژیک پیاده کرد. از نقاطی که اسان تر است و شتاب و روحیه اولیه ایجاد می کند. موضوعات را در نقاط کوچک و مجزا،  بطور اساسی نمی‌توان حل کرد بلکه باید از سطوح بالاترنیز اقدام کرد. البته حلقه‌ی مفقوده‌ی ما این است که جامعه‌ی محلی وارد مسئله‌ی توسعه نمی‌شود، اما وقتی دنبال راه حل کلان می‌گردیم نبایدفقط معطوف شویم به سطح محلی بلکه از نقاط اصلی‌تردر سطوح بالاتر نیز باید اقدام کرد. گرچه همزمان  باید به این هم فکر کرد که چگونه می‌توان جامعه‌ی محلی را درگیر مسئله و حل مسئله کرد.

 

https://zistonline.com/vdcepe8p.jh8vzi9bbj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما